display result search

هر روز از ساعت 6:30 - 8:30 - 13:30 - 18:30 به مدت متغیر

دوباره رفتیم سمت حرم. خیلی شلوغ بود. یكی دو ساعتی از وقت اذان گذشته بود و نتوانسته بودیم نماز بخوانیم....

توی حرم سید میر محمد به سختی جایی دنج پیدا كردیم. بعد از نماز توی حیاط چشم می چرخوندیم. از دور خانمی با روپوش سفید دیدم. شال سرش بود و مدل عربی دور تا دور سرش بسته بود. زیرِ روپوش سفید، عبا پوشیده بود.

تا تماس تلفنی دوستم تموم شد، اشاره كردم به سمت خانمه و گفتم مطمئنم ایرانی نیست چون فقط مسلمونای خارجی اجازه دارند با عبا وارد حرم بشن!

به سمتش رفتیم. ابتدا از چادرهای خونی عكس گرفت و بعد جارو را از خادم حرم گرفت و موكت های قرمز رنگ پهن شده توی حیاط (درست جلوی ضریح) را جارو كرد.

كارش كه تمام شد، جلو رفتیم و سلام كردیم. فارسی را دست و پا شكسته بلد بود. حدس زدم یا افغانستانی است یا پاكستانی

سیده بود و اهل پاكستان. خودش و خواهرش دانشجوی پزشكی دانشگاه شیراز بودند.
به سختی سوالات را ازش می پرسیدیم، انگار كه داشتیم پانتومیم بازی می كردیم. هم خنده ام گرفته بود هم حرص می خوردم كه حداقل چرا تسلط كامل به زبان انگلیسی نداریم تا بتوانیم راحت با او صحبت كنیم.
جالب اینجاست جواب سوالات ما را به زبان انگلیسی داد و ما هم ضبط كردیم اما من نمی دانستم دقیقا چه می گوید و سر تكان می دادم.
از توی صحبت هایش فقط چند كلمه متوجه شدم.
اسلام، شهدا، شاهچراغ،حسین بن علی.

به راستی حب الحسین یجمعنا.



روایت میدانی زهرا قوامی فر و طاهره بشاورز
صبح 7 آبان 1401

پایان

تهیه كننده: زهره عبدالرحیم
گوینده: فریبا كرمی

مرتبط با این