هم چرك دار حاج محمد آقا بودن و هم خبر دار بگویم و ادامه حكایت ....
همین گنجعلی است و قنجعلی دو برادری كه حسابی از كار های هم تعریف می كردند تا اینكه كدخدا ....
حكایت همین كه دودش بلند شد پولش را می خواهد
حكایت سه دوست است كه هر سه بخیل هستند و نمی توانند چیزی را ببخشند . بزرگی بر ایشان گذر میكنند و....
ماجرای بزغاله و گرگ ... بزغاله ای كه اسیر گرگ می شود و آواز می خواند و در ادامه ....
اگر بینم نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینم گناه است
حكایت شاگرد حجره داری است كه از روی ترس ضرری بیشتر می زند ..
زور گفتن و قلدری در گذشته كه تبدیل به یك ضر بالمثل ایرانی شد . حكایت اصلی این ضرب المثل
حكایت روستایی خسیسی كه وقتی به شهر می رود دلش نمی خواهد از خانه دوست و فامیل دل بكند.
نمازی به ریا برای خود شیرینی پیش پادشاه . حكایت فردی كه برای نهار به پیش پادشاه آمده بود اما نهار رو كامل نخورد تا برای خود شیرینی نماز طولانی با ریا بخواند ...